ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ابوالفضل هدیه خدا

از شیر گرفتن پسرم

وای چه لذت بخشه دیدن عکس پسرم در ویترین نی نی وبلاگ خیلی خوشحالم و اما بالاخره عزیزم از شیر گرفتمت مامان جان منو ببخش خودم برام خیلی سخت بود و کلی گریه کردم آخه خیلی شیر خوردن رو دوست داشتی و بهت احساس آرامش میداد به من هم همینطور هم آرامش هم لذت و غرور ولی عزیزم دیگه چند روز دیگه  به سلامتی دو سالت تمام میشه و من مجبور بودم تا توی خونه هستم و مدارس باز نشده این کارو بکنم در عرض یک هفته یعنی از شنبه   7   مرداد شروع کردم اول وعده ظهر قبل از خواب و شب قبل از خواب رو بهت ندادم ولی نصف شب که بیدار میشدی بهت شیر میدادم تا اینکه کم کم نصف شب رو هم قطع کردم کمی بهانه گرفتی ولی خوب خیلی خوب با مامان همکاری کردی ب...
17 مرداد 1391

مسافرت

پسرم 15 تیر با ماشینمون رفتیم سفر اول رفتیم تهران خونه خاله فروغ و دایی فرشید توی راه خیلی بچه خوبی بودی و همش توی صندلی خودت در صندلی عقب بودی با خوردن خوراکی و اسباب بازیهایی که برات برده بودیم سر خودت رو گرم کردی  دو روز تهران بودیم  سپس روز یکشنبه صبح همه با هم با خالع فروغ اینها و دایی فرشید اینها رفتیم نمین پیش خاله مهسا جای مامانی بابایی خیلی خالی بود حسابی خوش گذشت چه جاهایی رفتیم چه هوایی توی گردنه حیران وقتی پیاده شدیم و متوجه سردی هوا شدی گفتی مامان کولر سرده بمیرم واست فکر کردی مثل اهواز کولر روشن کردن بعد از چند روز دایی فرشید اینها برگشتن چون زیاد مرخصی نداشتن و ما همراه خاله فروغ و خاله مهسا اینها رفتیم تبریز اونجا ه...
4 مرداد 1391
1